سومین زادروز آسمانی اسطوره
هــرگز نــمیرد آنکهـ دلش زنــده شد به عشــق
ثبـــت استــــ بـــر جریــده ی عالـــم دوام ِ مــا
دنیای من بی تو قابل تصور نیست ... دنیای من بی تو اصلا هیچ نیست ...دنیای بی تو به هیچ نـمی ارزد. همین که نفس می کشم هنوز، یعنی تو هســتی ! فقط آنقدر بالا پریده ای که چشمها را یارای دیدنت نیست ! اصلا قلب عاشق را به چشم چه حاجت ؟!! بدون چشم می بیند ! چشم عاشق همیشه خیره می ماند به همان آخرین دیدار ... هرچند تلخ ! اما همانجا مانده ، جز آن نمی بیند . همان خاطره ی آخرین دیدار برایش کافی ست ... اصلا چشمی که تورا نبیند به چه کار می آید ؟ ببین اسم تو که میاید چشمهایم برق می زند ...
آماده ی ضیافت دوباره ایم ! به یـاد تــو ، به عشــق تــو ، بـرای تـو ، در کنــار تــو
ضیافت باشکوه 64 شمع روشن روی شاخه ها به افتخار 64 سالگی اسطوره ی اهواریی ... اسطوره ی نور و روشنــایی
می آییم همانجا که زمین در دلش یک تکه ماه پنهان کرده ،یلــدایمان این بار نه زاده شدن خورشیــد که زادروز توست ... و دوباره از عشق تو صــد ترانه خواهیم خواند ...
این روزها هر چامه و چکامه ای ، هر آهنگ و ترانه ای ، هر شعر عاشقانه ای برایم سراسر تجلی توست . مرغ سحرم به خاطر تو ناله سر می کند ،بارانــم برای تو می بارد ، سحـر ِ شبهایم از داغ تو سوخته ست ،چله نشین تو می شوم ،دلیل آخرینم می شوی ، خاک خوب سرزمینم می شوی ، ... هنوز هم "حس عشق تازه ای " هنوز تو "طلایه دار روز "، تو "دستهای مطمئن " ، تو "شهــباز پرغرور " ... هنوز هم " واسه این شرقیِ تن داده به باد تو گوارایی حسِ وطنــی " هنوز " تو " همه ی دنیای منــــی
توی قصه های قدیمی مادربزرگ چشمه ای بود به نام " چشمه ی آب حیات " که هرکس از آن جرعه ای می نوشید به جاودانگی و زندگی بی پایان دست میافت . و برای رسیدن به آن باید از 7کوه و 7 دریا می گذشتند و نبردهای سخت از سر می گذراندند...
تو مگر چند جرعه از چشمه ی آب حیات نوشیدی ؟ کدامین مسیح چگونه در تو دمید که اینچنین جاودانه شدی؟! تو گویی هر روز ، هر لحظه زاده می شوی ؛ از زیر خروار ها خاک جان می گیری . گویی هر روز ،روزی هزاربار دوباره و صدباره عاشقت می شویم ، صدای نفسهایت را می شنویم ...
تو اصلا ... راست گفته اند " تو افســـانه ای "
کلیپی از دورانی که ناصرخان با واکنش هاش عقاب آسیا شد